دنیای بچه گانه
من از بین یک پنجره ی پر از صبح
یاسها را بوییده ام
تا باور کنم دلم برای لمس لحظه هایش تنگ شده
و در پشت شیشه در شبی مهتابی خواب دیده ام
آفتاب با رنگین کمان می خندد .
می دانم برای قرار ملاقات گذاشتن با ابرها زود است
اما دلم برای بارش ؛ آنها را صدا میزند
برای لمس ستاره ها دستانم را بالا می برم
تا با نور و نگاه قشنگ از دنیای زیبایش به احساسم تلنگر زنم
و از آسمان جرقه ای کوچک را به چشمانم بدوزم
جرقه ای به نام عشق
هنوز هم دنیا را بچه گانه نگاه می کنم
و دوست دارم برای شنیدن لالایی صدایش
هم قدم با ستاره ها گام بردارم
چهارشنبه 11 خرداد 1390 - 4:18:34 AM