sang sabor aly bod movafaq bashi

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان يا ساختم يا سوختم
سردمهري بين كه هر كس بر آتشم آبي نزد
گرچه همچون برق از گرمي سراپا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع
لاله ام كز داغ تنهايي به صحرا سوختم
همچو آن شمعي كه افروزند پيش آفتاب
سوختم در پيش مه رويان و بيجا سوختم
سوختم از آتش دل در ميان موج اشك
شوربهتي بين كه در آغوش دريا سوختم
شمع و گل هم هر كدام شعله اي در آتشند
در ميان پاكبازان من نه تنها سوختم
جان پاك من رهي خورشيد عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمي را سوختم

سخته برام ولی بدون         می گذرم از حق خودم

زیادی بودن بهونس           لیاقتت من نبودم

من فکر می کردم که یه روز      به عشقم  عادت میکنی

هر کی بهم بدی کنه     ازم حمایت میکنی

عجب خیال باطلی     حالا به حقم رسیدم

از تو که سحله بی وفا        از همه دنیا بریدم

....

ممنون فریبا جان وبلاگت خیلی خوبه ببخشید که من خط خطیش کردم 

سلام

انتخاب و درج مطالب زیبا

نشان از روح لطیف و زلال

اندیشه های شما دارد

صمیمانه به شما تبریک میگویم

ضمن عرض ادب و احترام

پاورقیهات بسیار گیراست

با اهنگت روزمو ساختی

امیدوارم شرایط مصاحبت حاصل گردد

سلام طاعات وعبادات قبول الهی انشاالله  ممنون از اهنگتون  ونوشته هایتان کوتاه ومفید در اخر یک دعا می کنم برای همه خدایا تمام ما را هدایت کن  خواهرگرامی ببخشید اگر فیلتر شکن داری می شود برایم ایمیل کنی ممنون می شم [email protected]  من  اهل شیرازم کاری در شیراز داشتی به روی چشم 

 در مکتب ما درس فراموشی نیست *** در مسلک ما عشق هم اغوشی نیست

مهر تو اگر به هستی ما افتد *** هرگز به سرش خیال خاموشی نیست.... 

... واما عشق چیست...؟

عشق یعنی پاک ماندن در فساد* اب ماندن در دمای انجماد...

*  

در حقیقت عشق یعنی سادگی, در کمال برتری افتادگی

جالب بود.

به من هم سری بزنید

مرسی

سلام

نوشته هات  خیلی لطیفه  تازه است مثل گل